ماجراهای انار و بچه مردم



سلام. امروز روز فعالی رو داشتم؟؟ نه. صبح رفتم خونه مامانم صبحانه و ظهرم خونه دختر دایی دورهمی گرفته بودیم. خوب بود،ولی من یا پخش رو مبل بودم یا سرم تو گوشی بود. بعد اومدم خونه سرم توی گوشی بود. بعد نمازم که بچه مردم رفت،گوشیم شارژ نداشت،سرم توی تی وی بود. اخبار و سوریخ و دادستان دیدم. بچه مردم اومد با سیبزمینی و پیاز و یه جعبه گوجه. بعد شستشون ،منم خرابیاش رو جدا میکردم و ریز میکردم‌.شستنش که تموم شد اونم نشست به ریز کردن.
سلام. اومدیم خونه دختر دایی آش.جاتون خالی خیلی خوشمزه بود. تا الان خوب بود فقط یه دست انداز داشتم. نزدیک بود به حالم گند بزنم ولی بخیر گذشت. سر کلید. بچه مردم یادش رفته بود کلید رو برداره. پیام دادم ،زنگ زدم گفتم کی میای و اینا.گفت کلید رو بذار توی حیاط. من دیدم عروس نمیاد رفتم کلید رو بذارم خونه مامانم خلاصه که بچه مردم جوش آورد.نه اونطوری وحشتناک ها!!!فقط یک خاک تو سرت گفت و روفت و منم ناراحت شدم.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

shoping معرفی کالا فروشگاهی Tiffany John هواشناسی چهارفصل ایران شرکت سه سوت وب من یک انسان توحیدی هستم دانلود آهنگ ستار برای ماشین Cordario فیتنس و بدنسازی